فتنه خوارجدر این مقاله برخی از سخنان امیرالمؤمنین (علیه السلام) درباره فتنه خوارج آورده شده است. ۱ - احتجاج امام در موضوع حكمين«قد كنت نهيتكم عن هذه الحكومة فابيتم علي ابا (المخالفين) المنابذين، حتي صرفت رايي الي هوا كم، و انتم معاشر اخفا الهام سفها الاحلام؛ و لم آت - لا ابالكم - بجرا، و لا اردت لكم ضراً؛ من شما را از اين حکمیت باز داشتم؛ اما شما چون دشمن (يا مخالف) از پذيرش اين دستور من سر باز زديد تا جايي كه راي خود را در كار هواي شما كردم كه گروهي سبكسر و نابخرد هستيد. من براي شما - اي ناكسان - شر و بدي نياوردم و زيان و ضرري برايتان نخواستم». «للخوارج و قد خرج الي معسكرهم و هم مقيمون علي انكار الحكومُة - : الم تقولوا عند رفعهم المصاحف حيلُة و غيلُة، و مكرا و خديعة: اخواننا و اهل دعوتنا، استقالونا و استراحوا الي كتاب الله سبحانه، فالراي القبول منهم و التنفيس عنهم! فقلت لكم: هذا امر ظاهره ايمان، و باطنه عدوان، و اوله رحمة و آخره ندامُة؛ امام علی (علیه السلام) به اردوگاه خوارج كه بر نپذيرفتن حكميت پافشاري كردند رفت و به آنان فرمود: آيا هنگامي كه قرآن ها را از روي حیله و فریب و مکر و خدعه بر سر نيزه ها كردند نگفتيد: آن ها برادران ما و هم دنينان مايند. از ما خاتمه جنگ مي خواهند و به كتاب خدای سبحان روي آورند، درست آن است كه درخواست آنها را بپذيريم و اندوهشان را برطرف سازيم ! آن زمان من به شما گفتم : اين كار اين ها ظاهرش ایمان است و باطنش دشمني، آغازش دلسوزي است و فرجامش پشيماني است». ۲ - پيشگويي عاقبت خوارج«لما قتل الخوارج فقيل له : يا امير المومنين ! هلك القوم باجمعهم : كلا و الله انهم نطف في اصلاب الرجال، و قرارات النسا، كلما نجم منهم قرن قطع، حتي يكون آخرهم لصوصا سلابين؛ خوارج كه كشته شدند به امیرمؤمنان عرض شد: اي اميرالمؤ منين ! اين جماعت همه نابود شدند. حضرت فرمود: هرگز به خدا قسم ! كه آن ها نطفه هايي در پشت مردان و زهدان هاي زنان هستند، هرگاه شاخي از آنان برويد قطع گردد تا اين كه سرانجام از آنان عده اي راهزن و دزد برجاي ماند». ۳ - در آوردن چشم فتنه«ايها الناس! فاني فقات عين الفتنة، و لم يكن ليجتري عليها احد غيري بعد ان ماج غيهبها، و اشتد كلبها؛ اي مردم ! من چشم فتنه را در آوردم و در زماني كه تاريكي آن موج مي زد و هاري و سختي آن اوج گرفته بود كسي جز من جرات دفع آن را نداشت». ۴ - شريك جرم قتل«فو الله لو لم يصيبوا من المسلمين الا رجلا و احدا معتمدين لقتله، بلا جرم جره لحل لي قتل ذلك الجيش كه؛ اذ حضروه فلم ينكروا، و لم يدفعوا عنه؛ در روايتي از امام علي (عليه السلام) درباره اصحاب جمل آمده است : به خدا سوگند، اگر حتي يك نفر از مسلمانان را بدون جرم و گناهي به عمد مي كشتند، كشتن همه آن سپاه بر من روا بود؛ زيرا آن لشكر حضور داشته اند و كشتن آن بي گناه را زشت نشمرده و از وي دفاع نكرده اند». ۵ - حكمين نادان«فاجمع راي ملئكم علي ان اختاروا رجلين، فاخذنا عليهما ان يجعجعا عند القرآن، و لا يجاوزاه، و تكون السنتهما معه و قلوبها تبعه. فتاها عنه، و تركا الحق و هما يبصرانه؛ آن گاه راي بزرگان شما بر اين شد كه دو مرد را انتخاب كنند و ما از آنان پیمان گرفتيم كه مطابق قرآن عمل كنند و از آن فراتر نروند و زبانشان با قرآن باشد و دل هايشان پيرو آن ؛ امام از قرآن دست كشيدند و حق را فرو گذاشتند در حالي كه آن را مي ديدند». ۶ - نهي از كشتن خوارج«لا تقاتلوا الخوارج بعدي ؛ فليس من طلب الحق فاخطاه، كمن طلب الباطل فادركه؛ بعد از من با خوارج نجنگيد (خوارج را نكشيد)؛ زيرا كسي كه طالب حق باشد و به آن نرسد، همچون كسي نيست كه جوياي باطل باشد و به آن دست يابد». ۷ - دشمنان امام«لما نهضت بالامر نكثت طائفة، و مرقب اخري، و قسط آخرون، كانهم لم يسمعا الله سبحانه يقول : (تلك الدار الاخرة نجعلها للذين لا يريدون علوا في الارض و لا فسادا و العاقبُة للمتقين، بلي و الله ! القد سمعوها و وعودها، ولكنهم حليت الدنيا في اعينهم و راقهم زبرجها؛ آن گاه كه خلافت را به دست گرفتم گروهي پيمان شكستند و دسته اي از دین بيرون شدند و گروهي راه ستم را در پيش گرفتند. گوي نشنيدند كه خداي سبحان مي فرمايد: آن سراي آخرت را براي كساني قرار مي دهيم كه خواهان سركش و فساد نباشند و پايان نيك از آن پرهيزگاران است. آري ! به خدا سوگند كه آنان اين سخن را نشنيدند و آن را فهم نكردند، اما دنیا در چشمان آن ها آراسته شد و زرق و برق آن شيفته شان كرد». ۸ - هدايت امام در حكميت«قد قام اليه رجل من اصحابه فقال: نهيتنا عن الحكومة ثم امرتنا بها، فلم ندر اي الامرين ارشد؟ فصفق احدي يديه علي الاخري ثم قال: هذا جزا من ترك العقدة! اما و الله لو اني حين امرتكم به حملتكم علي المكروه الذي يجعل الله فيه خيرا، فان استقمتم هديتكم، و ان اعوججتم قومتكم، و ان ابيتم تدار كتكم، لكانت الوثقي، و لكن بمن و الي من؟؛ يكي از اصحاب اميرالمومنين (عليه السلام) برخاست و به آن حضرت عرض كرد: ابتدا ما را از پذيرفتن حكميت بازداشتي و سپس دستور دادي آن را بپذيريم، نمي دانيم كدام يك درست تر است؟ حضرت دست بر دست زد و فرمود: اين (حیرت) سزاي كسي است كه دورانديشي را رها كند. به خدا سوگند، اگر آن گاه كه شما را فرمان دادم بدان چه دادم ؛ به كاري ناخوشايند كه خدا خيري در آن نهاده بود و واداشتم و اگر پايدار مي مانديد هدايتتان مي كردم و اگر كج مي رفتيد راستتان مي كردم و اگر سرباز مي زديد مجبورتان مي كردم، البته اين روشن استوراتر بود، اما به كمك چه كسي و ياري خواستن از كه؟». ۹ - پانویس۱۰ - منبعسایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «فتنه خوارج». ردههای این صفحه : مقالات اندیشه قم
|